تابیکران جبهه جنگ نرم

روشنگری - دشمن شناسی - تابیکران

تابیکران جبهه جنگ نرم

روشنگری - دشمن شناسی - تابیکران

۵۳ مطلب در دی ۱۳۹۴ ثبت شده است

توی راه دانشگاه، گوشیم زنگ زد ...
- سلام داداش ... ظهر چه کاره ای؟ ... امروز یه وقت بذار حتما ببینمت ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۴ ، ۰۰:۰۶
محسن
طول کشید تا باور کنم ... اما چطور می شد این همه همخوانی و نشانه اتفاقی باشه؟ ... به حدی سریع، تاوان دل سوخته یا ناراحت کردنم رو می دادند ... که از دل خودم ترسیدم ... کافی بود فراموش کنم بگم ...
ـ خدایا ... به رحمت و بخشش تو بخشیدم ...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۴ ، ۰۰:۰۵
محسن

براشون یه وکیل خوب پیدا کردم ... اما حقیقتا دلم می خواست زندگی شون رو برگردونم ... برای همین پیش از هر چیزی ... چند نفر دیگه رو هم راه انداختم و رفتیم سراغ شوهر انسیه خانم ... از هر دری وارد شدیم فایده نداشت ...

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۴ ، ۲۳:۱۸
محسن

با چنان وجدی حرف می زد که حد نداشت ...
ـ با این سنش ... تازه هنوز حتی عقد هم نکردن ... اومد در خونه انسیه خانم، داد و بیداد که از زندگی من برو بیرون ... خبرش تو کل محل پیچیده ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۴ ، ۲۳:۱۷
محسن

خسته از دانشگاه برگشته بودم ... در رو که باز کردم ... یه نفر با صدای مضطرب و ناراحت صدام کرد ...
ـ آقا مهران ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۴ ، ۲۳:۱۶
محسن