تابیکران جبهه جنگ نرم

روشنگری - دشمن شناسی - تابیکران

تابیکران جبهه جنگ نرم

روشنگری - دشمن شناسی - تابیکران

۱۰ شهریور ۹۴ ، ۰۸:۲۸

قسمت آخر : غروب شلمچه

اتوبوس توی شلمچه ایستاد ... خواهرها، آزادید. برید اطراف رو نگاه کنید ... یه ساعت دیگه زیر اون علم ...


از اتوبوس رفت بیرون ... منم با فاصله دنبالش ... هنوز باورم نمی شد ... .
صداش کردم ... نابغه شاگرد اول، اینجا چه کار می کنی؟ ... .
برگشت سمت من ... با گریه گفتم: کجایی امیرحسین؟ ... .

جا خورده بود ... ناباوری توی چشم هاش موج می زد ... گریه اش گرفته بود ... نفسش در نمی اومد ... .
همه جا رو دنبالت گشتم ... همه جا رو ... برگشتم دنبالت ... گفتم به هر قیمتی رضایتت رو می گیرم که بیای ... هیچ جا نبودی ... .

اشک می ریخت و این جملات رو تکرار می کرد ... اون روز ... غروب شلمچه ... ما هر دو مهمان شهدا بودیم ... دعوت شده بودیم ... دعوت مون کرده بودن ... .

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۴/۰۶/۱۰
محسن

نظرات  (۸)

احسنت
عالی بود.
فوق العاده.
اجرتون با شهدا...
پاسخ:
سلام
تشکر
التماس دعا
بسیار بسیار زیبا بود.ممنون از شما 
پاسخ:
سلام
تشکر

سلام و خسته نباشید از حرکت پر برکتتون

ببخشید امکانش هست توضیح بدید که روای چه جوری با این داستان ها آشنا شده چون هر کدام مال یه گوشه از کشوره؟

و اینکه خیلی سوال در خلال داستان ها پیش میاد اما ما نمی تونیم جواب بدیم و آدمها به اصل داستان ها شک می کنن. مثلا من خودم علت اینکه دانشگاه از آقای امیرحسین خواسته ان که ازدواج کنن رو نفهمیدم چون یکی از آشناهای من تو کانادا هست و این رو ازش نخواستن اصلا

و اینکه چرا این داستان ها به صورت کتاب چاپ نشده؟؟ چون اینجوری با اطمینان و اعتبار بیشتری می شه روایتشون کرد

پاسخ:
سلام
معذرت بابت تاخیر
آخر ماهو بی نتی
اگه دقت کرده باشین یه پایه داستان ها مشهد هست
شرایط دانشگاه ها با هم در زمان های مختلف و برای افراد مختلف فرق داره مخصوصا برای ایرانی ها
پیشنهاد می کنم راجب جنگ نرم مطالعاتی داشته باشین
سلام ممنون درسته این داستان مال مشهده منظورم رو اشتباه بیان کردم. منظورم این بود که مال یه گوشه از دنیاست
مثلا داستان فرار از جهنم که به ایران مربوط نمیشه رو چه کسی روایت کرده و نویسنده چه جوری باهاش مرتبط شده.
اگه قراره این داستان ها برای ادمهای معتقد بیان بشه خیلی اتفاق خاصی نخواهد افتاد چون این داستان نباشه هم اونها دنبال کشف حقایق و مطالعه هستند اما این داستان های اسلام آوردن بیشترین کارکرد رو برای نشان دادن نور و روشنایی به کسانی داره که معتقد نیستند. و اگر بر اساس حجت و مدارک واقعی نباشه کارکردشو از دست می ده. صرف اینکه یه گوشه ی دنیای مجازی چندتا داستان ثبت بشه واقعی بودنشو اثبات نمی کنه. منم می تونم یه وبلاگ بسازم و توش داستان روایت کنم و ادعا کنم که واقعیه و همه شون هم داستان های گمراه کننده باشه.
البته سوتفاهم نشه من خیلی این داستان هارو دوست دارم و واقعا باهاشون ارتباط گرفتم و دید خودم واقعی بودن هست اما برای ارائه به دیگران سند و مدرک لازم دارم. لطفا اگر راه ارتباطی با نویسنده هست به من بگین.
و اینکه چرا این داستان های بسیار زیبا و جذاب تا به حال چاپ نشدن ؟
پاسخ:
سلام
شاید یکی از دلایل نیاوردن سند و چاپ نکردن این مطالب بهم ریختن زندگی خصوصی این افراد باشه
بلاخره نویسنده تمایلی به چاپ و رو کردن سند نداره
خیلی عالی بود
ممنون
محشر بود.پا به پاش گریه کردم
عالی بود
واقعا عالی بود
فقط میتونم بگم خوش به سعادتشون
سلام. ببخشید شما از آقای ایمانی خبر دارید؟ اتفاقی براشون افتاده؟ تو کانال پیام هایی گذاشتن ک نگرانم کرده...
پاسخ:
سلام
ایشون شهید شدن

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی