تابیکران جبهه جنگ نرم

روشنگری - دشمن شناسی - تابیکران

تابیکران جبهه جنگ نرم

روشنگری - دشمن شناسی - تابیکران

۷۶ مطلب در مرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است



من برگشتم دبیرستان ... زمانی که من نبودم ... علی از زینب نگهداری می کرد ... حتی بارها بچه رو با خودش برده بود حوزه ... هم درس می خوند، هم مراقب زینب بود ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۹۴ ، ۱۹:۴۰
محسن



مثل ماست کنار اتاق وا رفته بودم ... نمی تونستم با چیزهایی که شنیده بودم کنار بیام ... نمی دونستم باید خوشحال باشم یا ناراحت ... تنها حسم شرمندگی بود ... از شدت وحشت و اضطراب، خیس عرق شده بودم ...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۹۴ ، ۱۹:۳۸
محسن



علی سکوت عمیقی کرد ... 

- هنوز در اون مورد تصمیم نگرفتیم ... باید با هم در موردش صحبت کنیم ... اگر به نتیجه رسیدیم شما رو هم در جریان قرار میدیم ...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۹۴ ، ۱۹:۳۵
محسن

در این بخش تولد دوباره قسمتی از زندگی افرادی که دین ایشان اسلام نبوده و با عنایت پروردگار مسلمان شده اند قرار داده می شود، لازم به ذکر است که  تمامی داستان های این بخش واقعی و با یک یا دو واسطه از خود راوی به دست بنده رسیده است.

قسمت های داستان به صورت روزانه در وبلاگ قرار می گیرد و هر روز پنج قسمت.

هدف از ایجاد این بخش سرگرمی و گذران وقت نیست، بلکه هدف تفکر، اصلاح، خودسازی و به عبارتی تولد دوباره به کمک سبک زندگی اسلامی می باشد.

۱۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۱ ۲۰ مرداد ۹۴ ، ۰۹:۵۹
محسن

بسم الله الرحمن الرحیم.


پیام سریع و صریح


برسد به دست رزمندگان اسلام


فرستنده : شهیدی بی نام به نمایندگی از هم رده هایش.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۴ ، ۰۹:۳۳
محسن


ساعت نه و ده شب ... وسط ساعت حکومت نظامی ... یهو سر و کله پدرم پیدا شد ... صورت سرخ با چشم های پف کرده ... از نگاهش خون می بارید ... اومد تو ... تا چشمش بهم افتاد چنان نگاهی بهم کرد که گفتم همین امشب، سرم رو می بره و میزاره کف دست علی ...



بدون اینکه جواب سلام علی رو بده، رو کرد بهش ... 

- تو چه حقی داشتی بهش اجازه دادی بره مدرسه؟ ... به چه حقی اسم هانیه رو مدرسه نوشتی؟ ... 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۴ ، ۰۹:۳۱
محسن