تابیکران جبهه جنگ نرم

روشنگری - دشمن شناسی - تابیکران

تابیکران جبهه جنگ نرم

روشنگری - دشمن شناسی - تابیکران


دنیل گوشی رو برداشت ... صدای شادش بعد از شنیدن اولین جملات همسرش به شدت ابری شد ... 

- سلام ... چند دقیقه پیش برای هر سه تامون بلیط گرفتم ... برای روزرو هتل با دوستت هماهنگ کردی؟ ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۹۵ ، ۲۱:۳۳
محسن


یه هفته تمام و هیچ چیز ... نه تماس مشکوکی ... نه آدم مشکوکی ... 

مایکل هم کل اطلاعات مالی اون رو زیر و رو کرده بود ... به مرور داشت این فکر توی سرم شکل می گرفت که یا این همه سال کار کردن توی واحد جنایی ... من رو به آدمی با توهم تئوری توطئه تبدیل کرده ... یا اون همه چیز رو فهمیده و خطوط پشت سرش رو پاک کرده ...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۹۵ ، ۲۱:۰۶
محسن


فردا صبح اول وقت صدای زنگ در بلند شد ... هنوز گیج خواب بودم که با زنگ دوم به خودم اومدم ... در رو که باز کردم مایکل بود ... 

- هنوز هوا کامل روشن نشده ... 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۵ ، ۱۹:۱۱
محسن


حالش که بهتر شد پرونده رو گذاشتم جلوش ...

- شماره حساب ها و شماره تلفن های ساندرز توشه ... می خوام ریز گردش های مالیش رو بررسی کنی ... از چه حساب هایی پول وارد حساب شون میشه ... هم خودش و هم زنش ... نه فقط حساب واریز کننده ... 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۵ ، ۱۹:۱۰
محسن


دو روز بعد، سر و کله اوبران با پرونده کامل دنیل ساندرز پیدا شد ... ریز اطلاعاتی که می شد بدون ایجاد حساسیت یا جلب توجه پیدا کرد ... اما همین اندازه هم برای شروع کافی بود ... تمام شب رو روش کار کردم و فردا صبح ساعت 6 از خونه زدم بیرون ... 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۵ ، ۱۹:۰۸
محسن


بساط شون رو جمع کردن و از اونجا رفتن ... کمی طول کشید تا اون قیافه های خمار، بتونن درست و حسابی مسیر خروجی رو پیدا کنن ... 

- واقعا می خوای جوونیت رو با این همه استعداد اینطوری دود کنی؟ ... 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۵ ، ۱۹:۰۶
محسن