تابیکران جبهه جنگ نرم

روشنگری - دشمن شناسی - تابیکران

تابیکران جبهه جنگ نرم

روشنگری - دشمن شناسی - تابیکران

۱۱۷ مطلب در شهریور ۱۳۹۴ ثبت شده است

یه هفته دیگه هم به همین منوال گذشت ... به خودم گفتم...


- تو یه احمقی آنیتا ... مگه چقدر از عمرت باقی مونده که اون رو هم داری با ناله و گریه هدر میدی؟ ... به جای اینکه دائم به مرگ فکر می کنی، این روزهای باقی مونده رو خوش باش ... 



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۹۴ ، ۱۱:۳۷
محسن

حتی وقتی مشروب نمی خوردم بیدار شدن با سردرد و سرگیجه برام عادی شده بود ... کم کم حس می کردم درس ها رو هم درست متوجه نمیشم ... و ...


هر دفعه یه بهانه برای این علائم پیدا می کردم ...ولی فکرش رو نمی کردم بدترین خبر زندگیم منتظرم باشه ...


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۹۴ ، ۱۱:۲۹
محسن


قصد داشتم برم دانشگاه ... با جدیت کار می کردم تا بتونم از پس هزینه ها و مخارج دانشگاه بربیام که خدا اولین فرزندم رو به من داد ... .

۱۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۹۴ ، ۱۰:۵۸
محسن


اولین صبح زندگی مشترک مون ... بعد از نماز صبح، رفته بود توی آشپزخونه و داشت با وجد و ذوق خاصی صبحانه آماده می کرد ... گل های تازه ای رو که از دیشب مونده بود رو با سلیقه مرتب می کرد و توی گلدون می گذاشت ...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۹۴ ، ۱۰:۵۴
محسن


نمی دونستم چطور باید رفتار کنم ... رفتار مسلمان ها رو با همسران شون دیده بودم اما اینو هم یاد گرفته بودم که بین بیرون و داخل از منزل فرقی هست ...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۹۴ ، ۱۰:۵۰
محسن


- حسنا! منم امروز یه کاری کردم. می دونم حق نداشتم یه طرفه تصمیم بگیرم ... قدرت توضیح دادنش رو هم ندارم ... اما، تمام پولی رو که برای ماه عسل گذاشته بودم ... دیگه ندارمش ... .

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ شهریور ۹۴ ، ۱۴:۱۹
محسن