خاطره شماره 10
از بچگی فوق العاده بچه تمییز و منظمی بود. همیشه از راه که می رسید. مهم نبود چقدر خسته است اول از همه جورابش رو می شست. یک بار توی شرایط کثیف و نامنظم ندیدمش و اینکه عشق عطره. علی الخصوص سر نماز، تجدید وضو که می کنه تجدید عطر هم می کنه. میشه از روی بوی عطرش فهمید الان مهران آخرین بار کجای خونه بوده.
یه عطر خریده بود که همه عاشق بوش بودن اما اولین بار که به خودش زده بود اومد کنار من، من حال تهوع بهم دست داد. نمی دونم چی شد که اینطوری شدم. کلا به اون عطرش واکنش نشون دادم.