تابیکران جبهه جنگ نرم

روشنگری - دشمن شناسی - تابیکران

تابیکران جبهه جنگ نرم

روشنگری - دشمن شناسی - تابیکران

۹۶ مطلب در مهر ۱۳۹۴ ثبت شده است

کم کم خدا برای من موضوعیت پیدا می کرد ... من اعتقادی به خدا نداشتم ... خدا از دید من، خدای کلیسا بود ... خدای انسان های سفید ... مرد سفیدی، که به ما می گفت ... زجر بکش تا درهای آسمان به روی تو باز بشه ... و من هر بار که این جملات رو می شنیدم ... توی دلم می گفتم ... خودت زجر بکش ... اگر راست میگی از آسمون بیا پایین و یه روز رو مثل یه بومی سیاه زندگی کن ... .

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۴ ، ۰۹:۴۲
محسن

چند لحظه سکوت کرد ... نگاه پر معنا و محبتی که قادر به درک عمق اون نبودم ... .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۴ ، ۰۹:۴۰
محسن

شنیدن این جمله ... شوک شدیدی بهم وارد شد ... پس چرا اینقدر تلاش کردید و مبارزه کردید؟ ... اونها هم پسر شما رو کشتن ... و هم شما رو مجبور کردن که هزینه دادگاه و دادرسی رو بپردازید ... اگر مطمئن بودید چرا شروع کردید؟ ... .

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۴ ، ۲۲:۱۸
محسن

با پوزخند خاصی از جاش بلند شد ... اینجا کشور آزادیه آقای ویزل ... اونها هر چقدر که بخوان می تونن گریه کنن و با همسایه هاشون حرف بزنن ... مهم تیتر روزنامه های فرداست ... و از در اتاق خارج شد ... .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۴ ، ۲۲:۱۶
محسن

هیچ پلیسی در این دادگاه حاضر نشد ... حتی زمانی که از اونها جهت پاسخ به سوالات، رسما درخواست قانونی کردم ... فقط یه وکیل ... به نمایندگی از همه اونها، اونجا حضور داشت ... و در نهایت ... دادگاه رای تبرعه اونها رو صادر کرد... و این عمل پلیس، صرفا دفاع از خود اعلام شد ... 26 گلوله برای دفاع در برابر یه آدم غیر مسلح ... .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۴ ، ۲۲:۱۵
محسن

اون روز توی دفتر مشغول کار بودم که پدر و مادرش وارد شدن... خبر کشته شدن پسرشون رو توی اخبار دیده بودم ... .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۴ ، ۲۲:۱۳
محسن