هیچ
پلیسی در این دادگاه حاضر نشد ... حتی زمانی که از اونها جهت پاسخ به
سوالات، رسما درخواست قانونی کردم ... فقط یه وکیل ... به نمایندگی از همه
اونها، اونجا حضور داشت ... و در نهایت ... دادگاه رای تبرعه اونها رو صادر
کرد... و این عمل پلیس، صرفا دفاع از خود اعلام شد ... 26 گلوله برای دفاع
در برابر یه آدم غیر مسلح ... .
فردا
صبح، کلی قبل از ساعت 9 توی دادگاه حاضر بودم ... مثل آدمی که با پای خودش
اومده بود و جلوی جوخه اعدام ایستاده بود ... منتظر بودم، هر لحظه قاضی
ماشه رو بکشه ... اما سرنوشت جور دیگه ای رقم خورد ... قاضی رای پرونده رو
به نفع ما صادر کرد ... فریادهای وکیل خوانده بی اثر بود ...
وکیل
مقابل در حالی که از شدت خشم چشم هاش می لرزید و صورتش سرخ شده بود،
دوباره فریاد زد ... من اعتراض دارم آقای قاضی ... این حرف ها و شعارها جاش
توی دادگاه نیست ...
-
من اهانت می کنم؟ ... و صدام رو بالا بردم ... من که هر بار دهنم رو باز
کردم، اجازه صحبت بهم داده نشد؟ ... همه شما خیلی خوب می دونید که تمام
مدارک این پرونده به نفع موکل منه ... من قبلا همه شون رو به دادگاه تقدیم
کرده بودم ... و امروز ما باید فقط برای تعیین جریمه و حق موکل من اینجا
باشیم ... اما چرا به من ... حتی اجازه اعتراض به وکیل مقابلم، داده نمیشه؟
...
وارد
راهروی دادگاه شدم ... اما نه برای دفاع از انسان های سفید ... باید
پرونده رو برای اثبات برتری خودم پیروز می شدم ... باید به همه اونها ثابت
می کردم که من با وجود همه تبعیض ها و دشمنی ها ... قدرت پیروزی و برتری رو
دارم ... دیگه نه برای انسانیت ...