تابیکران جبهه جنگ نرم

روشنگری - دشمن شناسی - تابیکران

تابیکران جبهه جنگ نرم

روشنگری - دشمن شناسی - تابیکران

دستش رو گذاشت روی شونه ام ...
ـ جایی که پدربزرگت شهید شده ... جایی نیست که کسی بتونه بره ... هنوز اون مناطق تفحص نشده ... زمینش بکر و دست نخورده است ...
ـ تا همین جاشم ... شما یه جاهایی ما رو بردی که کسی رو راه نمی دادن ... پارتیت کلفت بود ...


خندید ...
ـ پارتی شماها کلفته ... من بار اولم نیست اومدم ... بعضی از این جاها رو هیچ وقت نشد برم ... شهدا این بار حسابی واستون مایه گذاشتن ... و مهمون داری کردن ... هر جا رفتیم راه باز شد ... بقیه اش هم عین همین جاست ... خاک خاکه ...


دلم سوخت ... نمی دونم چرا؟ ... اما با شنیدن این جمله ... آه از نهادم در اومد ...
- فکه که راه مون ندادن ...


و از جا بلند شدم ... وقت نماز شب بود ... راه افتادم برم وضو بگیرم ... اما حقیقت اینجا بود که ... خاک، خاک نیست ... و اون کلمات، فقط برای دلداری من بود ...



شب شکست و خورشید طلوع کرد ... طلوع دردناک ...
همگی نشستیم سر سفره ... اما غذا از گلوی من پایین نمی رفت ... کوله ام رو برداشتم برم بیرون ... توی در رسیدم به آقا مهدی ... دست هاش رو شسته بود و برمی گشت داخل ... نرفت کنار ...

ایستاد توی در و زل زد بهم ... چند لحظه همین طوری نگام کرد ... بدون اینکه چیزی بگه ... رفت نشست سر سفره ... منم متعجب، خشکم زد ... تو این 10 روز ... اصلا چنین رفتاری رو ازش ندیده بودم ... با هر کی به در می رسید ... یا سریع راه رو باز می کرد ... یا به اون تعارف می کرد ...



رو کرد به جمع ...
ـ بخوایم بریم محل شهادت پدربزرگ مهران ... هستید؟ ...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۹/۰۳
محسن

نظرات  (۶)

 ایشون احیانا از شهدای مدافع حرم نیستن؟
به قیافه ش میخوره آخر شهادت نصیبش بشه
سلام
من هنوز منتظر پاسخ سوالم هستم،ممنون میشم اگر بپرسید و پاسخ بدهید


شما با این فرد ارتباط و آشنایی دارید؟ من احتمال میدم مادر ایشون در زمان بارداری عبادت خاصی را انجام می دادند که فرزند شون در بچگی چنین روح بزرگی داشته،میشه ازشون بپرسید که مادرشون چه کرده اند؟
پاسخ سوالم بسیار برام مهم است،ممنون میشم اگر پاسخ بدهید.
پاسخ: 
سلام
خیر متعسفانه ولی از نویسنده می پرسم
پاسخ:
سلام
معذرت
کوتاهی بنده رو ببخشید
پرسیدم سوالتون رو ولی یادم رفت پیگری کنم
دوباره ازشون می پرسم
---------------------------------------
جواب سوالتون:
هر زمان فرصت می کردم و تنها بودم قرآن گوش می کردم. تقریبا به صورت دائم در منزل ما، صدای قرآن پخش می شد

به هیچ عنوان از مال شبهه دار نخوردم. حتی اگر شخصی سست ایمان و اهل گناه بود و می دانستم انسانی دروغگو، اهل غیبت، تهمت یا بی قید روی واجبات است از دست او و مال او چیزی نمی خوردم و اگر مجبور می شدم عین پول را کنار می گذاشتم و می بخشیدم

به نیت فرزندم صدقه می دادم و دعا می خواندم علی الخصوص زیارت عاشورا در پنجشنبه

مادرم به من، توصیه بسیار برای صلوات کردند و من هم تا جای ممکنه به این توصیه عمل کردم

شخصی به من توصیه کردند اگر فرزند پسر است هر روز برای او سوره محمد، و اگر دختر است 40 مرتبه سوره کوثر بخوانید. این جزء اعمالی بود که در دوره بارداری هر روز انجام دادم


هر بار قبل از شیر دادن، بسم الله الرحمن الرحیم گفتم



به من توصیه شد: اولین شیری که به کودک می دهید بسیار مهم است ... بسم الله بگویید و بگویید با اذن خداوند و به محبت و ولایت پیامبر، امیرالمومنین علی ع و حضرت زهرا و اولاد ایشان به تو شیر می دهم ... علی الخصوص 7 روز اول و من این کار را انجام دادم
و تمام تلاشش رو می کنه چون گویا فرزند اولشون قبل از یک سالگی به علت تب بالا تشنج می کنه و فوت میشه و خدا بعد از 3 سال این فرزند رو بهشون میده
ممنون از پاسخ کاملتون
سلام
با تشکر از داستان جالبتون
واقعا تکان دهنده و قشنگ و لطیف هست
فقط میشه بگین چرا آخر هفته ها تا اواسط هفته تعویق میفته تو گذاشتن قسمتهای جدید، قرار بود دو روز در میان باشه داستانها نه اینطوری
پاسخ:
سلام
بنده مسافرت بودم
اعلام هم کرده بودم
بازم معذرت
التماس دعای فرج
خانم زهرا، خدا خیرتون بده چه سوال خوبی کردید و ممنون از شما که جوابش رو دادید. حتما ذخیره و عملیشون می کنم.
ممنونم، پاسخم رو گرفتم....
:-)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی